کارل گوستاو یونگ” روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد:
بر اساسِ این تعریف;
خوشحال بودن یعنی توانمندی بالای ما در شكیبایی و استقامت در برابر سختی ها.
خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفك زندگی ست اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد.
خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ دنیا،
خوشحالی یعنی در سختی ها لبخند زدن،
خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما برای به دوش کشیدنِ مشکلات،
خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر هم نوع ان بیاوریم،
خوشحالی یعنی حضورِ کاملِ ما در هستی،
خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن،عبور کردن و به عظمتی بی پایان چشم دوختن
خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آری بزرگ به زندگی
به جای آنکه منتظر بمانی تا کسی برای تو گل بیاورد، چرا باغ خود را نمیکاری؟” در حال حاضر شما در چه وضعیتی هستید؟
بسیاری از مواقع آنقدر چشم به این و آن میدوزیم و منتظر میمانیم، تا اینکه کسی کاری برایمان انجام دهد و یا آنقدر خود را اسیر شرایط و موقعیتها میکنیم که اصلا از یاد میبریم هر یک از ما قادر است مسیر زندگی خود را مشخص کرده و رشد کند. آنقدر خود را محدود میکنیم که به یک شاخه گل قانع میشویم غافل از اینکه اگر به خود اعتماد کنیم قادریم باغی از گل برای خود بسازیم.
دوستان خوب من، قدرتمند باشید و به نیروی درونتان اعتماد کنید، آن وقت همه چیز را به ناشناختنی بزرگ بسپارید و شاهد گشوده شدن درهای رحمت و برکت الهی به روی خود باشید.
کاینات لحظه به لحظه در حال شنیدن پیامهای شما و اجابت کردن خواستههایتان است، پس به کم قانع نباشید و ظرف وجودتان را بزرگ کنید! اعتماد کنید و دست به عمل بزنید و شاهد به وقوع پیوستن آرزوهایتان باشید.